دوباره من و خاطرات
که مثل نسیمی گذشت
همان روزهایی که رفت
و یک لحظه هم برنگشت
به چشمم فقط زندگی
کمی برف بود و کلاغ
شبِ کوچه و رقصِ برف
در اطراف نور چراغ
چه حسهای نابی! دلم
در اندیشه و غم نبود
چه پُر بودم و هیچچیز
در آن لحظهها کم نبود
نمیگویم آن روزها
چه خوش بود و پَر زد ز دست
گذشته، گذشته نباید که در
غم و حسرت آن نشست
هنوز آسمان ابری است
و برفش همانی که بود
چه خوب است از نو دلی
به او داد و شعری سرود
مربع روزها
مریم کوچکی
روزهای داغ و کشدار تابستان
روزهای سرد و یخ زمستان
روزهای بارانی بهار
پاییز و رنگهای بیشمار
همه و همه
مربعهای کوچکی هستند
روی تقویم چسبیده
به دیوار آشپزخانه